صدای نویسنده

صدای نویسنده

 

ويديوی بالا را تماشا كرديد؟
اين ويديو، بخشی از فيلم ياغی دشت « Rebel in the Rye 2017 » است؛ جايی كه اولين بار عبارتِ «صدای نويسنده» به گوشم خورد. وقتی كه آن را سرچ كردم، هيچ چيز دستم را نگرفت، دريغ از يک مطلبِ خوب. خواستم بيخيال شوم اما يادم افتاد كه از دوران دانشگاه چيزی ياد گرفته‌ام كه تا به حال خيلی به دردم خورده، اينكه «هر وقت به فارسی سرچ كردی و به جواب نرسيدی نااميد نشو، به انگليسی سرچ كن و مطمئن باش احتمال زيادی وجود دارد كه به جای درستی هدايت شوی.» پس دستم را روي فلِشِ كيبورد نگهداشتم و بعد به جایِ «صدای نويسنده» تايپ كردم « The Writer’s Voice».
رسيدم به سايتِ MasterClass. در اين سايت، گفته می‌شود كه صدای نويسنده حتی با يک جمله هم قابل شناسایی است. تو می‌توانی فقط يک جمله از يک نفر را بخوانی و بگویی حتما فلانی آن را نوشته. درست مثل عطر، كه وقتی يك نفر سال‌ها از آن استفاده می‌كند، ديگران با آن بو می‌توانند متوجهِ حضورش شوند يا به يادش بيفتند. هيجان انگيز نيست؟ اينكه تو صدای مخصوص خودت را داشته باشی و آدم‌ها با خواندن نوشته‌هايت چشم‌هايشان برقی بزند و با هيجان بگويند «اين همونه كه فلان مطلب رو نوشته؟»
البته به اين معنی نيست كه تكراری و ملال‌آور بنويسيم بلكه امضای ماست به پای افكارمان؛ اينكه چطور، با چه چينشی از كلمات و چه لحنی افكارمان را به ديگران نشان می‌دهيم.
متنی كه اينجا می‌خوانيد، تركيبی است از برداشت من از نوشته‌های سايت MasterClass و نظر خودم درباره‌ی «صدای نويسنده».

صدا در نوشتار به چه معناست؟
آن چيزی كه در ادبيات، صدا تلقی می‌شود، تركيبی است از واژگان، لحن و ديدگاه نويسنده كه ساختارِ عبارات، جملات و پاراگراف‌ها را به شكلی خاص به جريان می‌اندازد.
اين جمله را اگر بخواهم برای خودم ساده و سرراست تعريف كنم تا در مغزم بماند و تا جای ممكن فرار نكند، نتيجه اين می‌شود:
ما با استفاده از واژگانی كه در انباری خودمان (اين را از عبارت «انبارِ واژه» در دوره نويسنده كارآفرين استاد شاهين كلانتری كش رفتم) داريم، شروع به نوشتن مطلب می‌کنيم و اين انباری، با وجودِ تعدادِ زيادی كلماتِ مشابه، با ديگران تفاوت دارد كه همين می‌تواند باعث تمايز ما شود.
ديدگاه؛ شايد بگوييد ديدگاه چيزی نيست که به اين راحتی در نوشته‌ها منعكس شود اما اگر می‌خواهيم اسم نويسنده روی خودمان بگذاريم، بايد درباره‌ی مسائل مختلف فكر كنيم و فكر كردن در نهايت به ما ديدگاهی می‌هد كه تا حد زيادی مختص خودمان است و نه صرفا دنباله‌رویِ كوركورانه‌ای از ديگران.
لحن چطور؟ دقت كرده‌ايد كه بعضی‌ها هميشه با طعنه و عباراتِ ‌غيرمستقيم حرفشان را بيان می‌كنند؟ يا عده‌ای هميشه شوخ‌طبعی‌شان را حفظ می‌كنند. حتی در جدی‌ترين مسائل، يكی دو شوخیِ ريز به جا می‌گذارند و باعث می‌شوند لبخند بزنی. بعضی‌ها هم هستند كه از نقل قول، شعر و اين قبیل چيزها به وفور استفاده می‌كنند تا مطلب به عمقِ ذهن مخاطبشان رسوخ كند. اين می‌شود لحن و صدای ما، همان كه به حرف‌هايمان هويت می‌دهد.

تفاوت صدای نويسنده و صدای شخصيت‌های داستان چيست؟
می‌دانيم كه مثلا در رمان، می‌توان چندين شخصيت داشت كه هر كدام لحن، واژگان و ديدگاه خاص خودشان را دارند. صدای هر شخصيت در واقع لحن منحصر به فردی است كه نويسنده خلق می‌كند. ممكن است بر حسب نقش يک شخصيت در پيش‌بُردِ داستان، نياز باشد كه بسيار خوش صحبت و مهربان باشد يا كاراكتر ديگری كلمات زشت و حرف‌های زمخت به كارش بيايد؛ برای تمام اين‌ها نويسنده تصميم می‌گيرد و در نهايت با خلقِشان تركيب‌های منحصر به فرد و باور‌پذيری به ذهن خواننده تزريق می‌كند.
اما صدای نويسنده به دو صورت به خواننده شناسانده می‌شود:
يا از طريق روايت سوم شخص و يا ديدگاه بيان شده در يک رمان.
نویسندگانی مانند تونی موریسون و ناتانیل هاثورن داستان‌های خود را از طریق یک روایت سوم شخص يا دانای کل به جریان می‌اندازند، با این حال، هر دوی این نویسنده‌ها صدایی منحصر به فرد دارند که بر اساس لحن، انتخاب کلمه، ساختار پاراگراف‌ها و فصل‌ها وَ سرعت داستان‌هایشان که هر رمان‌نویسی را متمایز می‌کند، مشخص می‌شود.
صدای نویسنده همچنین ممکن است به دیدگاه کلی بیان شده در صفحات یک رمان اشاره داشته باشد؛ این دیدگاه کمتر مبتنی بر توصیف یا گفتگویی خاص بوده و بیشتر مرتبط با حال و هوا و جهان‌بینی کتاب است. به عنوان مثال، هنگام در نظر گرفتن کتاب‌های جویس کارول اوتس و کتاب‌هایی که توسط مارگارت اتوود نوشته شده است، خواننده ممکن است به مضامین، انواع شخصیت‌ها و سبک‌های نوشتاری توجه کند که نشان می‌دهد هر نویسنده صدای متمایزی دارد که فراتر از آثار فردی است.

اگر هنوز كاملا بريتان جا نيفتاده نگران نباشيد، با مثال همه چيز روشن‌تر خواهد شد.

۳ نمونه «صدای نویسنده» از رمان نویسان معروف
۱. زبانِ كنايه آميزِ مارک تواین در داستان هایی مثل ماجراهای تام سایر و ماجراهای هاکلبری فين (علیرغم تفاوت‌های قابل توجه در داستان‌های این رمان‌ها)
۲. نثر مختصر و اقتصادیِ ارنست همینگوی در سراسر داستان او قابل تشخیص است. در حالی که برخی از نویسندگان، مثل هرمان ملویل یا جوزف کنراد، ممکن است چندین صفحه را صرفِ توصیفِ یک مسابقه‌ی بوکس کنند، همینگوی فصل نهم کتاب «خورشيد همچنان می‌دمد» را با این جمله آغاز می‌كند: «مبارزه لکسو و کید فرانسیس شب بیستم ماه ژوئن بود. مبارزه خوبی بود.» و از آنجا راوی به سراغ موضوع بعدی می‌رود.
۳. مضامین حیوان خانگی لئو تولستوی (بی‌اعتمادی به هر کسی که به دنبال تغییر جهان است، تصدیق مداوم پیچیدگی‌های بی‌شمار زندگی) و شک ثابت او نسبت به سلسله مراتب آکادمیک و مذهبی، ترکیب شده تا صدایی شخصی را ایجاد کند. او سپس این را با صداهای شخصیتی که بسیار متفاوت از خود او بود، کنار هم گذاشت.

۳ راه برای ایجاد صدایی قوی و منحصر به فرد به عنوان یک نویسنده
قبل از هر چيز بايد بدانيم كه تمرين، يک اصل مهم و انكارناپذير برای رسيدن به صدای خودمان است و غافل شدن از آن در نهايت ما را به نوشتن متن‌هایی می‌رساند كه صرفا تقليدی هستند از مطالب محدود و پراکنده‌ای که خوانده‌ایم. حالا برويم به سراغ اين سه راه:
۱. می‌توانيد یک صدای ثابت برای راویان خود انتخاب کنید. برخی از نویسندگان به روایت اول شخص مشهور هستند، در حالی که برخی دیگر منحصراً به روایت سوم شخص می‌پردازند. (حفظ روایت دوم شخص ثابت –روایتی که «تو» را توصیف می‌کند – در کل رمان بسیار دشوار است و به ندرت استفاده می‌شود.) در حالی که بسیاری از نویسندگان مشهور بین روایت اول شخص و سوم شخص جابه‌جا می‌شوند، شما می‌توانید با انتخاب یک سبک و چسبیدن به آن، به تثبیت صدای خود کمک کنید.
البته در اين مورد، خود من كمی دودل هستم چون معتقدم بايد تجربه كرد و راوی‌های مختلف را برای داستان‌های متفاوت در نظر گرفت تا به بهترين نحو ممكن، فكر ما به خواننده منتقل شود. گاهی وقت‌ها با تغيير راوی، می‌توان داستانی متوسط را به يک داستان جذاب و گيرا تبديل كرد.
۲. تصمیم بگیرید که به صورت رسمی یا محاوره‌ای بنویسید. آیا هنگام روایت یک رمان يا هر نوشته‌ای، از فارسیِ صيقل خورده و سرراست استفاده می‌کنيد يا اينكه اگر بشود، عباراتی كه مردم به طور روزمره استفاده می‌کنند يا ضرب‌المثل‌ها را هم به كار می‌بريد؟ آیا از مونولوگ‌های درونی شخصیت‌های خود بیرون می روید يا صرفا به همان اكتفا می‌کنيد؟ اتخاذ سیاست‌هایی در مورد انتخاب کلمه و عبارات مختلف، صدای متمایز شما را به عنوان یک نویسنده تثبیت می‌کند.
۳. رمان‌های شما بر اساس توصیف است یا دیالوگ؟ برخی از نویسندگان، رمان‌های خود را با قسمت‌های طولانیِ توصیف لایه بندی می‌کنند؛ کنش‌ها و پاسخ‌های احساسی از طریق روایتْ زنده می‌شوند و گفتگو عمدتاً برای تقویت یک نکته وجود دارد. در مقابل، نویسندگان دیگر اجازه می‌دهند که گفت‌وگو، روایت خود را به پیش ببرد و تنها زمانی توصيف را به كار می‌برند که دیالوگ به سادگی کافی نباشد. انتخاب یکی از این سبک‌ها و متعهد شدن به آن راه دیگری برای ایجاد صدای نويسنده به طور خاص است.

آن چيزی كه خود من فكر می‌کنم می‌تواند بهترين راهِ رسيدن به آن صدای منحصر به فرد باشد، خواندن و نوشتنِ زياد و حتی ديوانه‌وار است. تا ننويسيم و امتحان نكنيم هرگز متوجه نميشويم كه چه چيزی در چنته داريم یا به چه سبكی از روايت علاقه‌مندیم.
و در نهايت صبر؛ نويسندگی، با صبوری گرهی كور خورده و هرگز تلاش‌های يک نويسنده، بدون صبر به ثمر نخواهند نشست.

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

3 پاسخ

  1. یکی از سؤال‌هایی که همیشه نویسنده‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند این است که: «لحن داستان برای نویسنده است یا شخصیت؟»
    اگر لحن داستان را لحن نویسنده بدانیم، چند صدایی بودن بی‌معنا می‌شود. اگر لحن داستان را لحن شخصیت بدانیم، از کجا بفهمیم که فلان نویسنده آن را نوشته است؟
    آقای احمد ابوالفتحی بهترین پاسخ را می‌دهد.
    در موسیقی مقوله‌ای داریم به اسم «تونالیته» . تونالیته چیست؟ یک صدای مرکزی که صداهای دیگر به آن اتّکا داشته باشند، باعث ایجاد تونالیته می‌شود.
    پس لحن داستان هم برای نویسنده است، هم برای شخصیت. درست است که صدا و دیدگاه شخصیت‌ها یکی نیست ولی امضای نویسنده را می‌توانیم در آن‌ها پیدا کنیم. (تونالیته را مرور کنیم؛ صداهایی که به یک صدا متکی‌اند.)
    خیلی ممنون خانم شاهسون گرامی بابت این پُست وبلاگی جذاب‌تان.
    شک ندارم که باز هم مطالب خوبی توی وب‌سایت قشنگ‌تان می‌خوانم.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.