سرد، لزج، بیقرار و مضطرب، در دستش بیهدف تکان
یک جا بند نمیشد. رقصکنان اتاق را دور میزد
_ تو هم میبینی؟ الان تقریباً یک ساعته که
اولین چیزی که به چشمم آمد حالت وارفتهی پاهایش
بی آنکه بدانم به چشمانش زل زده بودم. درست