گفت و گو نویسی

گفت و گو نویسی

شماره‌اش را كه روی تلفنم می‌بينم، ناخودآگاه صورتم مچاله و كج می‌شود و گوشی را تا جای ممكن از خودم دور می‌كنم. چرا؟ چون می‌دانم اگر مرتکب این خَبطِ عظیم شده و جواب دهم، چه گفت و گویی خواهيم داشت:

– «سلام چطوری؟»
– «سلام خوبم تو چطوری؟»
– «خوبم مرسی»
– «چخبر؟»
– «سلامتی خبر خاصی نيست، تو چخبر؟»
– «منم سلامتی هيچی»

در بهترين حالت، ‌اين گفت و گو به غيبت از آدم‌هایی كه هزاران سال پيش می‌شناختيم و اخيرا كارهایی در زندگی‌شان كرده‌اند و حرف‌های صد من يه غازی كه دانستن و ندانستن‌شان هيچ دردی از ما دوا نمی‌کند ختم خواهد شد. حرف‌هایی تكراری و ملال‌آور. حالا به من حق می‌دهيد كه از تماس‌هایش فراری باشم؟

داستان هم همين است. در واقع داستان، تكه‌هایی از جهان واقعی را با خود می‌برد و با خيال، نماد و چيزهای ديگر مخلوط می‌كند تا اثری هنری و محترم خلق کند. اما اگر باورپذير نباشد و مخاطب حین خواندنش نگويد «واقعا راست می‌گه» یا «اين چقدر شبيه فلانيه» يا چهره‌اش حالات مختلفی به خود نگیرد، عملا هيچ كاری صورت نداده و آن را يک نمونه‌ی ناموفق از روايت می‌ناميم.

چرا گفت و گو یا دیالوگ نویسی مهم است؟
«تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» 
شخصیت‌های داستانی درست مثل آدم‌های واقعی هستند، تا زمانی که دهان باز نکنند و چیزی نگویند، بخش زیادی از ویژگی‌هایشان برای ما ناشناخته و مرموز باقی می‌ماند. نه اینکه شناخت هر شخصیت صرفا از روی دیالوگ‌ها و گفت و گوهایش با دیگران ممکن باشد نه، اما مواقعی هم هست که نویسنده با دیالوگ‌هاست که می‌تواند شاهکار خلق کند.
درست مثل انيميشن‌ها كه به تدريج پيشرفت كردند و از شکل دو بعدی‌شان خارج شدند تا واقعی‌تر بنظر برسند، هر چقدر زوايا و ابعاد بيشتری از يک شخصيت را بشناسيم، بيشتر با او ارتباط خواهيم گرفت و در ذهنمان ماندگارتر خواهد شد.
واقعیت این است که شما هر چقدر هم كه از ديالوگ نويسی فراری باشيد، بالاخره جایی گريبان‌تان را خواهد گرفت و بايد از آن استفاده كنيد، اما هر جمله و هر حرفی را نمی‌توان گفت و گوی مناسب برای داستان در نظر گرفت. خواننده نمی‌خواهد به حرف‌های دمِ‌دستی و تكراریِ شخصيت‌های شما گوش كند، او می‌خواهد به چالش كشيده شدن، حتی تحقير يا شايد هم پيروزی قهرمان داستان به دشمنش از طريق كلمات را ببينند. مثلا خود من بدم نمی‌آيد شاهد دعواهایی باشم كه در آن هر دو طرف جواب‌های دندان‌شکنی به دیگری می‌دهد که يک «ايولِ» حسابی می‌طلبد!
در این مقاله با مهم‌ترین نکات یک گفت و گوی خوب و اشتباهاتِ رایج در نوشتن آن آشنا خواهیم شد. منبع من برای اين مقاله، ترکیبی از بخشِ گفت و گو نويسی از جلد سوم كتاب حرفه: داستان نويس و تجربه و آموخته‌های پراکنده‌ی شخصی است. امیدوارم برایتان مفید باشد.

برای نوشتن گفت و گوهای تاثیرگذار سه قانون را به خاطر بسپاريد:

قانون اول

گفت و گو بايد به خواننده اطلاعاتی درباره‌ی خصوصيات و احساسات شخصيت بدهد. 
آدم ها در عصبانيت و خوشحالی به يک شكل صحبت نمی‌كنند، درباره‌ی مسئله‌ای كه برايشان اهميت فراوانی داشته باشد توجه بيشتری نشان می‌دهند و حتي شايد در خصوص آن موضوع جملاتشان را طولانی‌تر کنند.
فرض كنيد می‌خواهیم احساسات مادری را که بخاطر بيرون رفتن فرزندش با آدمی خاص بسيار عصبانی شده، از طریق حرف‌هایش نشان دهیم. البته نه يک عصبانيت گذری و معمولی بلكه چون می‌داند آن شخص خاص، يک جای كارش می‌لنگد حسابی از كوره در رفته و سرِ پسر عزيز دردانه‌اش فرياد می‌كشد:

«زبون آدميزاد حاليت نمی‌شه نه؟ از امروز حق نداری پاتو از خونه بيرون بذاری پسره‌ی كم‌عقل. اصلا اون آدم سرش به تنش می‌ارزه كه همش دم پرش می‌پلكی؟ نه، ‌لوس بارت آوردم تقصير خودمه.»

از اين جملات چه چيزی دستگيرمان شد؟ عصبانيت، مادری كه معمولا ليلی به لالای پسرش می‌گذارد،‌ شخص سومی كه برای ما مجهول است و نمی‌دانیم چرا سرش به تنش نمی‌ارزد.

قانون دوم

ديالوگ بايد پيرنگ را پيش ببرد. 
گفت و گو بايد واكنش شخصيت نسبت به محرک‌های بيرونی را شكل دهد و از اين طريق به ما بگويد كه در نتيجه‌ی اين اتفاق دست به چه كاری خواهد زد.
در مثالِ قبلی، وقتی مادر عصبانی شده و اين حرف‌ها را می‌زند، ‌واكنش پسر پيرنگ را پيش خواهد برد. آيا او هم شروع به دعوا می‌كند؟ از خانه بيرون می‌زند يا چيزی را برای مادرش از آن شخصِ سوم فاش می‌كند كه باعث حيرتش می‌شود؟

قانون سوم

گفت و گو بايد هر شخصيت را به يک شخصيتِ منحصربه‌فرد تبديل كند.
تابحال شده با کسی چت كنید و از طرز حرف زدنش به شک بیفتید که آدم هميشگی‌ست یا نه؟ يا با شنيدن صحبت‌های كسی، فقط بخاطر ‌لحن،‌ لهجه، کلمات قلبمه سلمبه يا چيزهایی از این قبیل، پیش از دیدنش او را بشناسيد؟ همه‌ی آدم‌ها به يک شكل صحبت نمی‌كنند و خيلی از مردم تكیه كلام‌های خاصی دارند كه ناخودآگاه تكرار می‌كنند.

برای خلق شخصيت‌های عميق‌تر، توجه به شكل صحبت کردنِ افراد مختلف، اهميت بسيار زیادی دارد.

تمرین
تصور كنيد جاسوسی هستيد كه بايد اطلاعاتی سری و مهم را موجز، غنی و البته قابل فهم به کسی برسانيد اما می‌دانيد كه شنود می‌شويد. چه می‌كنيد؟ احتمالا تمام زورتان را می‌زنيد و سلول‌های خاكستری مغزتان را به صف می‌کنید تا جمله‌ای بگوييد كه اين هدف را برايتان محقق كند؛ کوتاه باشد، تکان‌دهنده و پر از اطلاعات مفید. دست به کار شوید.

نكاتی در جهت كمک به گفت و گو نويسی:

دفترچه‌ای مخصوص حرف‌های مردم داشته باشید.
مردم و حرف‌هایشان منبع عظیمی از دیالوگ‌های ناب برای شخصیت‌های ما هستند. به عنوان یک نویسنده باید گوش‌هایمان را تیز کنیم و ببینم یک راننده تاکسی یا یک استاد یا کتاب‌فروش چطور صحبت می‌کند یا چه چیز جالبی در آن‌ها هست که باعث تمایزشان از دیگری می‌شود.

برای هر شخصيت برگه‌ی معرفی بنويسيد.
تا به حال عبارت پيش داستان به گوشتان خورده؟ پيش داستان مجموعه‌ای از رويدادهاست كه پيش از پيرنگ اصلی داستان اتفاق افتاده و ممكن است به طور مستقیم در اثر وارد نشود ولی در تصميم‌گيریِ شخصيت‌ها و پيشبُردِ عمل داستانی موثر است. یک نويسنده باید پيش داستانی غنی داشته باشد و بداند كه از قبل برای شخصيت‌هايش چه حوادثی پيش آمده يا در كودكی چه كمبودهایی داشته‌‌اند تا داستانی باورپذیر خلق کند.
تصور كنيد والدين دوستتان در كودكی از یکدیگر جدا شده‌اند اما او هرگز اين را به شما نگفته. يک روز با او در رابطه با بدخلقی بچه‌ی فاميل كه پدر و مادرش به تازگی از هم جدا شد‌ه‌اند، صحبت می‌کنید. او ممكن است به ياد خاطرات ناراحت‌كننده‌ای بيفتد و از شما بخواهد موضوع را عوض كنيد يا حتی به بهانه‌ای آنجا را ترک كند و شما هاج و واج بمانيد كه چرا اين اتفاق افتاد؟
در پیش داستان هم حوادث و اطلاعاتی وجود دارند كه شايد هرگز مستقيما وارد داستان نشوند اما مهم‌اند. در رابطه با ديالوگ نويسی هم اين مطلب كمک كننده است. برگه‌ای برای هر شخصيت مهم داستان برداريد و در آن اطلاعات مربوط به او را بنويسيد. از خودتان بپرسيد:
«حاضر جوابه يا نجيب؟  تجربه‌های مهم زندگيش چه چيزايی هستن؟ پرخاشگره يا كشمكش‌گريز؟ درباره خودش چه فكری می‌كنه؟ زود عصبانی می‌شه؟ كجا و چطور زندگی كرده؟ سطح سوادش چجوريه؟ ظاهرش چطوره؟»

اهميت گفت و گوهای غيرقابل‌پيش‌بينی را دست‌کم نگیرید.
گاهی لازم است شخصيت،‌ جواب‌هایی بدهد كه غيرقابل‌پيش‌بينی باشند. در زندگی واقعی هم خيلی اوقات پيش می‌آيد (خصوصا در هنگام عصبانيت) که جوابی می‌دهیم و ديگران با دهان باز می‌گویند: «از تو توقع نداشتم»
اين گفت و گوها هم به شخصيت عمق می‌دهد و هم زمينه‌چينی‌هایی برای پيرنگ ايجاد می‌كند.

از هر صحنه دو نسخه بنويسد.
اعتراف می‌كنم كه خودم بعد از خواندن اين پيشنهاد،‌ گفتم «كی حالشو داره» اما بنظرم ارزش حداقل يک بار امتحان كردن را دارد.
يک نسخه را فقط با استفاده از گفت و گو بنويسيد و ديگری را تنها با توضيح و توصيف. بعد برويد به سراغ نسخه‌ای كه فقط با گفت و گو نوشته‌ايد و بخش‌هایی از روايت كه به بهترين شكل می‌توانند صحنه را بسط دهند به آن اضافه كنيد: چيدمان، عمل داستانی،‌ حالت‌ها و غيره. صحنه بايد كامل توصيف شود،‌ پويا باشد و با شخصيت‌ها جان بگيرد.

فیلمنامه و نمایش‌نامه بخوانید.
اينجا برايتان يک فايل از چند نمايشنامه‌ی معروفِ چخوف را گذاشته‌ام. دانلود كنيد و بخوانيد چون برای گفت و گو نويسی، كمک بزرگی خواهد بود:

نمایشنامه های آنتوان چخوف

چند خطا در گفت و گو یا دیالوگ نويسی

۱. استفاده‌ی نادرست از اسامی اشخاص در گفت و گو
در زندگی واقعی چقدر پيش می‌آيد كه اسم مخاطبمان را تكراركنيم؟ خيلی كم و حتی در بعضی مكالمات هيچ. اين كار باعث وقفه افتادن در مكالمه می‌شود.

۲. توضيح گفت و گو
اگر گفت و گو از پس انتقال اطلاعات و لحن شخصيت برنيايد بايد آن را بهتر كنيد و اگر برآمده چه نيازی است به توضيح بيشتر؟

۳. گفت و گوهای غيرضروری
از خودتان بپرسيد طرف مقابل اين اطلاعات كه در گفت و گو رد و بدل می‌شوند را می‌داند؟ آيا تكرارش نياز گوينده را برطرف می‌كند؟
بگذاريد توضيح بيشتری بدهم. فرض كنيد شما می‌خواهيد از طريق ديالوگ به خواننده بگوييد كه اين شخصیت جدید، پدر شخصيت اصلی است:

از شدت خشم مشت هايش را درهم گره كرد و با صدای بلند گفت:
«تو پدرمی، يادت رفته؟»

شخص مقابل می‌داند كه پدر اوست اما تكرارِ آن لطمه‌ای به داستان نميزند چرا؟ چون فرزند برای برانگيختنِ حس پدریِ او يادآوری می‌كند «پدرمی و بايد وظيفه‌ات را در قبال من انجام بدهی.»
اما فرض كنيد همه چيز خيلی آرام و معمولی بود و سر ميز شامی خانوادگی فرزند می‌گفت:

«تو پدرمی می‌دونی كه؟»

احمقانه می‌شد نه؟

۴. گفت و گوی بدون كشمكش
گفت و گویی كه اين حس را كه «بعدش چی می‌شه» به خواننده منتقل نكند،‌ به هيچ دردی نمی‌خورد.

چه زمانی از گفت و گو استفاده كنيم؟
اين سوال را از خودتان بپرسيد كه:
اگر شخص سومی نزديک اين صحنه باشد،‌ تحريک می‌شود كه به گفت و گو گوش كند یا نه؟

چند نكته‌ی مهم (عینا از جلد سوم کتاب حرفه داستان نویس آورده‌ام)

✅ شخصيت‌هایی را با هدف‌های مخالف روبروی هم قرار دهيد و آن اخطار قديمی را هرگز فراموش نكنيد: «هيچ چيز ملال‌آورتر از گفت و گوهای موافق نيست.»

✅ به كمک گفت و گو می‌توانيد امكان پيش‌بينیِ تغيير زمان،‌ تغيير مكان يا هر تغيير ديگری را در وضعيت و موقعيت داستان برای خواننده ايجاد كنيد.

✅ گفت و گو شخصيت پردازی می‌كند (به‌خصوص درمورد گوينده) و لحن،‌ حال و هوا و فضا و رنگ را تثبيت. پس بايد پذيرفت كه گفت و گو در داستان نقش و كاركرد بسيار مهمی دارد.

✅ آن بخشِ‌ داستان كه در ميان نشانه‌های نقل قول قرار می‌گيرد،‌ تعيين می‌كند كه كليت داستان قابل قبول و باورپذير هست يا نه. شخصيت‌ها بايد با شيوه‌ی حرف زدن‌شان،‌ زمان حرف زدن و محتوای كلام‌شان خلقت‌شان را كامل كنند.

اين مقاله براتون مفيد بود؟ چه نكات ديگه‌ای از گفت و گو يا ديالوگ نويسی به ذهنتون می‌رسه؟

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.