چند لایه مقوا را با چسب به هم چسباندم و چیزی شبیه به محافظ برای تیغهی چاقو ساختم تا کیفم را خراش ندهد و آن را در زیپ عقب کولهپشتی گذاشتم. طوری به نتیحه نگاه میکردم که انگار شاهکاری خلق کردهام. درست قبل از اینکه اولین نفر در را باز کند کارم تمام شده بود…
این داستان رو در سایتِ نبشت بخونید: https://nebesht.com/short-story-delusion/