عنوان: سرخ و سیاه
نویسنده: استاندال
مترجم: مهدی سحابی
انتشارات: مرکز
تعداد صفحات: ۶۲۸
شنيدهايد كه میگويند رمان سرخ و سیاه شاهكار استاندال است؟ خب من هم شنيدم و شروع كردم به خواندن و حالا به جُرگهی شاهكاردانندههای! سرخ و سياه پيوستهام.
قهرمانِ داستان، «ژولين سورل»، كه عشق عظيم و حتی متعصابانهای نسبت به ناپلئون در دل خود حمل میكند، روستازادهای است كه با جاهطلبی، رياكاری و هوشِ سرشار و البته چهرهی زيبا و چشمان گيرايش (به تعبير استاندال «خودستایی جريحهدار» و «جاهطلبی سرخورده») موقعيتهایی به ظاهر دستنيافتنی برای خود دست و پا میكند، در «جامعه» حضور مییابد و درگير مبارزههایی سخت و سنگين با خود و اين جامعهی مبتذل میشود.
در صفحات اول سرخ و سیاه، فكر میكردم كه راوی، يكی از شخصيتهای مهم كتاب است و بالاخره جایی خودش را معرفی میكند اما در نهايت متوجه شدم این نويسنده است که حضورش را بارها به خواننده يادآوری میكند و گاهی هم با عبارتِ «خواننده عزیز» خودش را صاف میاندازد وسط دنیایی که در آن غرق شدهای. گرچه نقشی از يک راویِ کاملا بیطرف و پايبند به حقيقت را ايفا میكند ولی من به شخصه ترجيح میدادم که حضور نويسنده احساس نشود.
قدرت در شخصيتپردازی
در جای جای كتاب سرخ و سياه افكار و رفتار آدمهای رياكاری شرح داده میشود كه در سخنان طولانی و چندپهلوی خود، سعی میکنند تمام گزينهها را در آبنمک بخيسانند، به طوری كه همه چيز را میگويند اما در حقيقت هيچ چيز نمیگويند! و به اين ترتيب طرف مقابل بدون دريافت پاسخ مات و مبهوت میماند.
در جایی از کتاب دربارهی ماتيلد، دختری با روحيهی قدرتمند و مغرور اينطور میآيد كه «از درد كشيدنِ او [ژولین] به شدت لذت میبرد؛ آن را نشانهی ضعف كسی میديد كه بر او چيره بود در نتيجه میتوانست به خود اجازه دهد كه او را دوست داشته باشد.» و با اين كلمات، به بهترين نحو ممكن ماتيلد را به ما میشناسانَد.
قدرت در شخصيتپردازی و شناخت احساسات و افكار آدمها همان چيزی است كه در سرخ و سیاه استاندال تحسين ميكنم و به زعم من، همين باعث شده او رمانی تا اين اندازه قدرتمند بنويسد.
انگار درونِ آدمها را از پشت شيشهای به غايت شفاف زير نظر میگرفته و تحليل میكرده تا بتواند چنين انسانهایی واقعی خلق كند.
بنا به گفتهی مترجم كه در مقدمه آمده، استاندال خوانندهی دائمی نشريهی اخبار دادگاهها بوده كه جزئيات محاكمات جنایی را گزارش میکرده است. او معتقد بود كه هيچ چيز نمیتواند به خوبیِ اين گزارشها تصوير دقيقی از وضعيت فرانسه ارائه كند.
دربارهی ترجمه
اين ترجمه از سرخ و سیاه استاندال، روان و قابل فهم بود اما من از مقدمه طولانی و پرتكلف آن خسته شدم.
از منظر تاريخی
در انتهای كتاب بخشی به عنوان ضميمه آمده كه اطلاعات مختصری درباره زمينه سياسی _ تاريخی اين رمان به دست میدهد که تا حدی موجب درک بهتر حوادث سرخ و سیاه خواهند شد.
من خودم چندان علاقهای به اتفاقات سياسی و تاريخی ندارم برای همين بیشتر از بُعدِ داستانی و شخصيتپردازی مجذوبِ سرخ و سیاه شدم. اگر به سياست و تاريخ فرانسه علاقه داشته باشيد، خواندن این کتاب از نان شب هم برايتان وجبتر است.
سرخ و سياه نماينده شايستهای است كه وظیفهی رساندن جو حاكم بر دهه ۱۸۳۰ فرانسه را به عهده دارد، بدون اينكه باعث ملال يا اضافهگویی شود و حقيقتا در اين كار موفق بوده؛ اغلب غيرمستقيم و از طريق روايت.
در ابتدای هر فصل مطلبی آورده شده در ارتباط با موضوع آن فصل و نكته جالبی كه در اين باره وجود دارد اين است كه خيلی از اين مطالب نوشتهی خود استاندال هستند ولی او از افراد مطرح ديگری نقل كرده و نام آنها را پايشان نوشته!
در ادامه عبارات و تعاريفی را آوردهام كه دانستنشان پيش از خواندن كتاب خالی از لطف نيست:
يسوعی: شاخهای از فرقه كاتوليک كه مهمترين عقايد آنها عبارت است از تقوا، فقر و اطاعت از پاپ.
كاتوليکها برخلاف پروتستانها مقياس ايمان را كتاب مقدس میدانند ولی تعقل فردی را معبر و مفسر آن میشمارند و میگويند: «در اموری كه مربوط به اوامر خدای تعالی و موجب نجات ارواح است، هر كس مسئول خويشتن است.»
كاتوليكان معتقدند كه نجات الهی به وسيله قربانیها و فديهها شامل حال همه خواهد شد و عفو الهی هيچ كس را محروم نمیگذارد ولی پروتستانها ( به خصوص كالوينيستها) مسئلهی خطاهای آدمی را اصلی و مقدر میدانند و میگويند عقيده به عفو و لطف الهی موجب آن میشود كه آدمی از عذاب دوزخ فرار كند. (منبع اين مطلب اينجاست.)
برای نويسندهها
از رمان سرخ و سیاه خيلی چيزها ياد گرفتم ولی شايد مهمترينشان اين باشد:
بايد نوساناتِ افكار و احساسات را در داستان با جزئيات شرح دهیم. آدمهای پيچيده، رفتارهای خاصی دارند و گاهی غيرقابل پيشبينی میشوند و اين بايد در شخصيتپردازی مورد توجه قرار بگيرد.
استاندال در سرخ و سیاه به خوبی نشان داده كه يک انسانِ سرخورده چقدر ممكن است رفتارهای عقدهایوار و حتی گاهی بيمارگونه نشان دهد و خود را تباه كند.
كسی كه كينه به دل دارد هميشه در پی سنجش سودِ خود و زيانِ دشمن است و برای رسيدن به هدفش رياكاری را رها نمیكند. گرچه ژولين با ديگران بسيار متفاوت است و روح والایی دارد اما نقصهايش كاملا برای ما آشكار میشوند چون استاندال به خوبی ترکیب سياهی و سفيدی را در شخصيتی مثل ژولين سورل گنجانده.
اگر ميخواهيد رمان بنويسيد، سرخ و سیاه را بدون هيچ شک و ترديدی در ليست كتابهایی که باید بخوانید قرار دهید.
در نهايت بايد بگويم كه ازخواندن اين رمان لذت بردم و بخاطر شناخت عميقی كه نويسنده بر روان انسان و توانایی عظيمی كه برای خلق آدمی به پيچيدگی «ژولين سورل» داشته به وجد آمدم.
اگر اين كتاب را خواندهاید از تجربهتان برایم بگویيد.
3 پاسخ
ترغیب شدم بخونمش. ممنون
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید 😊
دیدگاهها بستهاند.