چرا نويسندگی؟

چرا نویسندگی؟

_ می‌نويسی كه چی بشه؟ حالا بين اين همه كار چرا نويسندگی؟ ! دنبال چيزی باش كه بقيه براش ارزش قائل باشن حداقل یک دقيقه براش وقت بذارن.
_ يعنی علاقمو بر اساس خواسته‌ی آدمای ديگه بسازم؟
_ واقع‌بين باش. علاقه رو بايد بذاری درِ كوزه آبشو بخوری…

 

تا دلت بخواهد از اين حرف‌ها شنيده‌ام. بيشتر اوقات ديگران می‌پرسند «چی كار می‌كنی؟» و وقتی می‌گويم «می‌نويسم»، طوری رفتار می‌كنند كه انگار شنيده‌اند «هيچی».
نوشتن را جدی نمی‌گیرند و آن را كار نمی‌دانند. خيلی وقت‌ها هم خودم به جان روح و روانم می‌افتم و می‌گويم: «اصلا نوشتن فايده‌ای هم داره؟ نوشته‌ای كه كسی نخونَش چه كاری از پيش می‌بره؟»
پس اين مقاله را نوشتم برای خودم، برای كسی كه نمی‌داند چرا بايد بنويسد و برای كسی كه نمی‌فهمد ديگران چرا می‌نويسند.

چرا نويسندگی؟ چون نويسنده خدای داستانی است كه خلق می‌كند.
ما انسان‌ها دوست داريم همه چیز را تحت كنترل خود دربياوريم تا احساس قدرت كنيم. در گذشته پادشاهان چه می‌كردند؟ لشكركشی‌ برای گسترش قلمرو. و قلمرو يعنی منابع، انسان‌ها و زمين‌هایی كه پادشاه بر آن‌ها تسلط دارد.
نويسنده هم انسان است و نیازمندِ قدرت و سلطه. او خدای شخصيتی است كه خلق می‌كند. او سرنوشت افراد داستانش را در مشت گرفته و حتی اگر داستان هم ننويسد، سرنوشت كلماتش را.
نويسنده تصميم می‌گيرد كه در اين لحظه، در كجای داستان چه اتفاقی رخ دهد، چه كسی پيروز و يا چه كسی مغلوب شود و این تجربه‌ی خدای‌گونه مختص اوست.
فرويد می‌گويد: «ما نويسنده‌ها نياز داريم درباره‌ی خودمان بيشتر و بيشتر بدانيم و می‌نويسيم تا وانمود كنيم كه بر دنيا مسلطيم.»

چرا نويسندگی؟ چون نويسنده از طريق نوشتن به شناخت خودش می‌رسد.
برای اينكه از ساز‌و‌كارِ تصميم‌گيریِ آدم‌ها سردربياوريم، اولين كسی كه می‌توانيم آزادانه در ذهن و زندگی‌اش كنكاش كنيم خودمانيم. پس برای خلق شخصيت‌های زنده‌ای كه در باور و قلب آدم‌ها بگنجند يا حس نفرت را در آن‌ها بيدار كنند، چاره‌ای نیست جز اينكه به خودمان نگاهی نقادانه و دقيق بيندازيم. انگار كس ديگری ما را زير نظر گرفته و به دقت تماشايمان می‌كند.
وقتی كه از چیزی خشمگين می‌شوی بايد از خودت بپرسی چرا از چنين اتفاق به ظاهر كوچكی عصبانی شدم؟ چون ديروز با بهترين دوستم دعوا كردم؟ چون احساس حقارتی عظيم به من دست داده كه نمی‌توانم با آن مقابله كنم؟ وقتی كه هر بار از خودت چنین سوالاتی بپرسی تا دليل رفتارهايت را بيابی، به خودشناسی دست پيدا می‌کنی.
پس ما می‌نويسيم تا خودمان را، جوهرِ وجودی و حقيقی‌مان را بهتر بشناسيم. چون تا خود را نشناسيم قادر به درک هيچ يک از اعمالِ انسانی نخواهيم بود و در آن صورت احدی با شخصيت‌هایی كه ما خدايشان هستيم ارتباط برقرار نمی‌كند. و از آن مهم‌تر را اروين د. يالوم گفته كه: «آيا كاری مقدس‌تر از خودشناسی سراغ داريد؟»

چرا نويسندگی؟ چون می‌خواهيم دنيا را جای بهتری كنيم، بدون شورِش.
در طول تاريخ آدم‌های فراوانی بوده‌اند كه می‌خواستند دنيا را جای بهتری كنند و ما به لطف آن‌هاست که خيلی از مشكلات گذشته را به دوش نمی‌كشيم. برای رسيدن به جامعه‌ای آرمانی چه بايد کرد؟ تا به حال به اين فكر كرده‌ايد كه چطور دنیا را نجات دهید؟ من زیاد به اين سوال فكر كرده‌ام و به اين عبارت رسیدم: «فرديتِ آدم‌ها».
وقتی که داشتم كتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر را می‌خواندم این قسمت توجهم را جلب کرد:
«ما معمولا بی‌آنكه آگاه باشيم سعی می‌كنيم چيزی غير از خودمان را تغيير دهيم. می‌كوشيم چيزهایی خارج از خودمان را نظم دهيم. ولی اگر خودت منظم نباشی مرتب كردن چيزهای ديگر محال است.»
حرف عميقی است نه؟ اگر تک تکِ ما آدم‌هایی كه خواهانِ جهانی بهتر هستيم، خودمان آن چيزی كه از ديگران انتظار داريم نباشيم، اعتراض و تغييرات بزرگ به چه دردی می‌خورند؟ فرديت آدم‌های جامعه اگر به سمت بهترينِ خود رشد كند ناخودآگاه كليت جامعه هم رو به پيشرفت خواهد رفت.
حالا ربط آن به نوشتن چيست؟ وقتی كه می‌نويسی بايد فكر كنی چون نوشتن يعنی فكر كردن. و اين تفكر به مرور در نوشته‌های تو منعکس می‌شود. هر بار كه به سراغ صفحه‌ی خالی وُرد یا دفترت می‌آیی سعی می‌کنی دست پر باشی؛ چيزِ جديدی خوانده يا آموخته باشی.
فرض كن كسی با نوشته‌های تو چند لحظه به فكر فرو رود يا با كتابی كه معرفی كرده‌ای به خواندن علاقمند شود و خلاصه دنيا را از زاويه‌ی ديگری ببيند، فرض كن او هم تلاش كند به بهترينِ‌ خودش تبديل شود؛ حالا اگر تمام اين‌ها زنجيروار بين افراد جامعه اتفاق بیفتد چه؟ دنيا جای بهتری نخواهد شد؟

سخنِ ‌آخر
در صفحه‌ی ۱۶ جلد اول كتابِ‌ حرفه: داستان نويس آمده:
«ما داستان می‌نويسيم به همان دليلی كه رويا می‌بينيم،‌ چون نمی‌توانيم روياپردازی نكنيم، چون رويا ديدن در ذاتِ‌ ذهنِ انسان نهفته است.»

در بخش ديگری از همين كتاب می‌خوانيم:
«ما می‌نويسيم تا معانی را در آشفتگی‌های بزرگ زمانه و زندگی‌هامان پيدا و انتخاب كنيم.»

ساده بگويم، من خودم به شخصه می‌نويسم چون درست مثلِ لرن هرینگ «نمی‌توانم ننويسم!»
اگر خوب به آن فكر كنيم دلايل زيادی برای نوشتن پيدا خواهيم كرد. افزایشِ قدرتِ تحلیلِ وقایع، درک بهتر آدم‌ها، ورزیده شدن ذهن، ایجاد دیدگاه متفاوت به زندگی و خیلی چیزهای دیگر. پس اگر علاقه داريم بنويسيم و هدف خودمان را از نوشتن پيدا كرده‌ايم نگاهِ‌ عاقل اندر سفيهِ آدم‌ها چه اهيمتی دارد؟

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

4 پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.