کمال طلبی

تفکر و خیال، بدون رگه‌های واقعیت، تبدیل به چیزی دور و دراز و دست‌نیافتنی می‌شن که هرگز بهشون نمی‌رسیم. وقتی زیادی فکر می‌کنیم بدی‌ها رو می‌بینیم، انقدر بهشون می‌چسبیم تا بلخره به راه‌حل‌هایی واسه حلشون می‌رسیم و بعد که چشممون به واقعیت می‌خوره، می‌فهمیم ساده‌ترین کارا هم از دستمون برنمیاد.

هر جا که بریم ایرادی ازش پیدا می‌کنیم، می‌خوایم نجات بدیم، درست کنیم، زیبا کنیم، خوشحال کنیم اما در بهترین زیبایی‌های دنیا هم، زشتی، بی‌نظمی، خرابی و دردسر می‌بینیم. انگار که یسری میله‌ی زشت و زنگ زده، زیبایی‌های اطرافمونو تیکه تیکه کرده و ما هِی با فکر کردن می‌خوایم تیکه‌هاشو به همدیگه وصل کنیم.

بنظرت کی می‌تونه این میله‌ها رو دور بندازه جز کسی که از وجودشون خبر داره، جز کسی که اونا رو میبینه، جز خودمون؟!

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.