سحابی خرچنگ

سحابی خرچنگ

عنوان: سحابی خرچنگ
نويسنده: اريک شوويار
مترجم: مژگان حسينی روزبهانی
انتشارات: ققنوس
تعداد صفحات: ۱۶۷

بهترين توصيفی كه از كتاب سحابی خرچنگ به ذهنم رسيد: هذيانِ ‌ادبی.
كراب، شخصيت عجيب و غريب کتاب است كه نویسنده می‌خواهد از طريق او، مفاهيمی عميق و فلسفی را به روش خاص خودش بيان كند. طنز جالبی دارد و با اينكه گاهی احساس می‌کنی پرت و پلا می‌گويد ولی می‌توانی نكاتی جالب از آن بيرون بكشی. شايد كراب همان بهلول خودمان است، بهلول مدرن.

معرفی سحابی خرچنگ
با خواندن مقدمه حقيقتا اين حس به من دست داد كه قرار است از خواندن سحابی خرچنگ حسابی پشيمان شوم و حتی از نويسنده‌اش بدم آمد چون گفته بود داستان‌بافی را بی‌معنی می‌داند، اما حالا خوشحالم كه خواندنش را تجربه كردم؛ اين هم برای خودش سبكی خاص و جديد است و نويسنده جسارتش را داشته تا خلافِ روال داستان‌نويسی عمل كند: داستانی بنويسد كه هيچ داستانی ندارد!

کتاب سحابی خرچنگ
انگار كه در هر بخش قرار است بيشتر با كراب آشنا شويم ولی هر چه بيشتر از او می‌خوانيم كم‌تر می‌فهميم! همانطور که در جایی از كتاب، خود نويسنده می‌گويد: «هر چه از كراب بدانيم باز او را نشناخته‌ايم.»

مختصری توضيح از بخش‌های مختلف:

بخش اول
در همين آغازِ سحابی خرچنگ، متوجه تناقض عجيب و غريبی در كراب خواهيد شد كه فقط برای خودش منطقی است.

سحابی خرچنگ

بخش دوم
سردرگمی شديد كراب كه به شدت با آن همذات‌پنداری كردم. احتمالا تک تک ما برایمان پيش آمده كه با خودمان گفته‌ایم: «من اينجا چه غلطی می‌كنم؟ اصلا چه غلطی بايد بكنم؟!»

سحابی خرچنگ

بخش چهارم
كراب اگر از نعمت گزيده‌گویی برخوردار بود، نظرش می‌شد وَحیِ مُنزَل، و به منصف بودن معروف، اما حيف كه زبانش مومی است و اگر ساكت شود سفت می‌شود!

سحابی خرچنگ

بخش چهل و يكم
يكی از زيباترين بخش‌های سحابی خرچنگ اينجاست كه در آن كراب به اسنادی دست پيدا كرده كه طبق آن‌ها موجودات، تكاملی برعكس يعنی دقيقا خلاف آنچه كه ما تصور می‌كنيم داشته‌اند: تمام حيوانات از هوش سرشار و مغزی متفكر برخوردار بوده‌اند كه به مرور آن را از دست داده و به سازگاری با محيط رسيده‌اند، اما انسان هنوز نتوانسته خودش را از شر آگاهی خلاص كند.

سحابی خرچنگ

ترجمه
همانطور كه خود مترجم در مقدمه گفته، احساس می‌كنم ترجمه‌ی اين كتاب به شدت طاقت فرسا بوده اما حقيقتا خوب از پس آن برآمده است.

اين تكه را بخوانيد:
«چانه‌اش مصمم است،‌ نگاهش مردد. گوش‌ها بايد تصميم بگيرند.»
بعد از خواندن اين جمله احساس كردم بايد پسوندی برای سحابی خرچنگ بگذارند با اين عنوان: «خلاقيتِ محض»

سحابی خرچنگ

كلام آخر
نبايد توقع داشته باشيد كه نوشته‌هایی به‌هم‌پيوسته و كاملا واضح از سحابی خرچنگ بخوانيد و در آخر هم قرار نيست چيز زيادی از اين كراب عجيب و غريب دستگيرتان شود. خود من بعد از اينكه آن را تمام كردم، به احساسی عميق و نظری مثبت درموردش رسيدم، انگار كه تازه متوجه عمق آن شده باشم.

آيا اين كتاب را پيشنهاد می‌كنم؟
جواب اين سوال سخت است و نمی‌دانم بگويم بله يا خير. اما سحابی خرچنگ يكی از كتاب‌هایی بود كه بيشترين ايده‌ها را از آن گرفتم و با تک تک پاراگراف‌هایی كه لابلای متن آورده‌ام حيرت كردم. اگر تصميم گرفتيد كه آن را بخوانيد به شما تبريک می‌گويم چون اين يعنی برای مواجهه با چيزهایی كه چندان ساده و سرراست نيستند جسارت به خرج می‌دهيد؛ اما بياييد هنگام خواندنش صبوری كنيم و بجای اينكه بگوييم «اين پرت و پلاها چيست؟» كمی خودمان را جای كراب بگذاريم.

اگر سحابی خرچنگ رو خونديد از تجربتون بگيد و اگه نخونديد بگيد كه آيا تصميمی برای خوندنش گرفتيد؟

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.